غزل شماره ۸۲۰

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر نقاب از جمال باز کنى
کار بر عاشقان دراز کنى
ور چنين زير پرده بنشينى
پرده از روى کار باز کنى
از همه کون بى نياز شود
عاشقى را که اهل راز کنى
جگرم خون گرفت از غم آن
که مبادا که در فراز کنى
گرچه چون شمع سوختم ز غمت
هر زمانم به زير گاز کنى
گفتيم ساز کار تو بکنم
چون مرا سوختى چه ساز کنى
وعده دادى به وصل جان مرا
عمر بگذشت چند ناز کنى
بکشد ناز تو به جان عطار
گر به وصليش بى نياز کنى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید