غزل شماره ۷۹۹

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى در ميان جانم وز جان من نهانى
از جان نهان چرايى چون در ميان جانى
هرگز دلم نيارد ياد از جهان و از جان
زيرا که تو دلم را هم جان و هم جهانى
چون شمع در غم تو مى سوزم و تو فارغ
در من نگه کن آخر اى جان و زندگانى
با چون تو کس چو من خس هرگز چه سنجد آخر
از هيچ هيچ نايد اى جمله تو تو دانى
در خويش مانده ام من جان مى دهم به خواهش
تا بو که يک زمانم از خود مرا ستانى
گفتى ز خود فنا شو تا محرم من آيى
بندى است سخت محکم اين هم تو مى توانى
عطار را ز عالم گم شد نشان به کلى
تا چند جويم آخر از بى نشان نشانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید