غزل شماره ۷۸۲

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چه عجب کسى تو جانا که ندانمت چه چيزى
تو مگر که جان جانى که چو جان جان عزيزى
ز کجات جويم اى جان که کست نيافت هرگز
ز که خواهمت که با کس ننشينى و نخيزى
تن و جان برفته از هش ز تو تا تو خود چه گنجى
دل و دين بمانده واله ز تو تا تو خود چه چيزى
بنگر که چند عاشق ز تو خفته اند در خون
ز کمال غيرت خود تو هنوز مى ستيزى
چه کشى مرا که من خود ز غم تو کشته گردم
چو منى بدان نيرزد که تو خون من بريزى
چو ز زلف خود شکنجى به ميان ما فکندى
به ميان در آى آخر ز ميان چه مى گريزى
چو نيافت جان عطار اثرى ز ذوق عشقت
بفروخت ز اشتياقت ز دل آتش غريزى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید