غزل شماره ۷۶۹

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر از همه عاشقان وفا ديدى
چون من به وفاى خود که را ديدى
دانى تو که جز وفا نديدى خود
در جمله عمر تا مرا ديدى
من از تو به جان خود جفا ديدم
تو از من خسته دل وفا ديدى
اين است جفا که زود بگذشتى
از بى رويى چو روى ما ديدى
برگشتى تو ز بى دلى هر دم
اين مصلحت آخر از کجا ديدى
مى بگذرى و روى تو از پيشم
ما را تو به راه آسيا ديدى
بيگانه مباش چون دو چشمم را
از خون جگر در آشنا ديدى
تا روى چو آفتاب بنمودى
بس دل که چو ذره در هوا ديدى
عطار ز دست رفت و تو با او
ديدى که چه کردى و چها ديدى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید