غزل شماره ۷۶۷

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى کاش درد عشقت درمان پذير بودى
يا از تو جان و دل را يک دم گزير بودى
در آرزوى رويت چندين غمم نبودى
گر در همه جهانت مثل و نظير بودى
مى خواستم که جان را بر روى تو فشانم
ور بر فشاندمى جان چيزى حقير بودى
عشقت مرا نکشتى گر يک دمى وصالت
يا پايمرد گشتى يا دستگير بودى
کى پاى دل به سختى در قير باز ماندى
گر نى به گرد ماهت زلف چو قير بودى
زان مى که خورد حلاج گر هر کسى بخوردى
بر دار صد هزاران برنا و پير بودى
گفتى که با تو روزى وصلى به هم برآرم
اين وعده بس خوشستى گر دلپذير بودى
گر شاد کرديى تو عطار را به وصلت
نه جان نژند گشتى نه دل اسير بودى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید