غزل شماره ۷۶۰

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
درج ياقوت درفشان کردى
ديو بودى و قصد جان کردى
شکرى خواستم از لعل لبت
هر دو لب را شکرستان کردى
گفتم اين لحظه يافتم شکرى
روى از آستين نهان کردى
وا گرفتى ز بيدلى شکرى
با چنين لب چرا چنان کردى
از سبک روحى تو اين نسزد
گر تو بر خشم سر گران کردى
عشوه دادى مرا در اول کار
دلم از وصل شادمان کردى
آخر کار چون ز دست شدم
چشمم از هجر خون فشان کردى
ريختى تير غمزه بر رويم
تا مرا پشت چون کمان کردى
چون دلم پيش خود هدف ديدى
دل من بد بتر از آن کردى
آن چه کردى ز جور با عطار
شيوه دور آسمان کردى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید