غزل شماره ۷۵۶

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
جانا دلم ببردى در قعر جان نشستى
من بر کنار رفتم تو در ميان نشستى
گر جان ز من ربودى الحمدلله اى جان
چون تو بجاى جانم بر جاى جان نشستى
گرچه تو را نبينم بى تو جهان نبينم
يعنى تو نور چشمى در چشم از آن نشستى
چون خواستى که عاشق در خون دل بگردد
در خون دل نشاندى در لامکان نشستى
من چون به خون نگردم از شوق تو چو تنها
در زير خدر عزت چندان نهان نشستى
گفتى مرا چو جويى در جان خويش يابى
چون جويمت که در جان بس بى نشان نشستى
برخاست ز امتحانت يکبارگى دل من
من خود کيم که با من در امتحان نشستى
تا من تو را بديدم ديگر جهان نديدم
گم شد جهان ز چشمم تا در جهان نشستى
عطار عاشق از تو زين بيش صبر نکند
نبود روا که چندين بى عاشقان نشستى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید