غزل شماره ۷۵۲

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
از من بى خبر چه مى طلبى
سوختم خشک و تر چه مى طلبى
گر چه شهباز معرفت بودم
ريختم بال و پر چه مى طلبى
در دو عالم ز هرچه بود و نبود
بگسستم دگر چه مى طلبى
مانده ام همچو گوى در ره تو
گم شده پا و سر چه مى طلبى
من آشفته را ز عشق رخت
هر دم آشفته تر چه مى طلبى
پيش طرف کلاه گوشه تو
کرده ام جان کمر چه مى طلبى
گفته اى درد تو همى طلبم
درد ازين بيشتر چه مى طلبى
با دلى پر ز درد تو شب و روز
شده ام نوحه گر چه مى طلبى
بى خبر مانده ام ز مستى عشق
هستت آخر خبر چه مى طلبى
پرده برگير و بيش ازين آخر
پرده من مدر چه مى طلبى
چند باشم نه دل نه جان بى تو
رانده در بدر چه مى طلبى
بى تو عطار را روا نبود
خون گرفته جگر چه مى طلبى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید