غزل شماره ۷۲۵

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى ز شراب غفلت مست و خراب مانده
با سايه خو گرفته وز آفتاب مانده
تا چند باشى آخر از حرص نفس کافر
ايمان به باد داده در خورد و خواب مانده
انديشه کن تو روزى کين خفتگان ره را
گه در حجاب بينى گه در عذاب مانده
آنجا که نقدها را ناقد عيار خواهد
مردان مرد بينى در اضطراب مانده
وانجا که باز خواهند از جان و دل نشانى
هم دل سياه بينى هم جان خراب مانده
وانجا که عاشقان را از صدق باز پرسند
بس عاشق مجازى کاندر جواب مانده
اى اوفتاده از ره بگشاى چشم و بنگر
پيران راه بين را سر در طناب مانده
عيسى پاک رو را از سوزنى شکسته
حيران ميان اين ره چون در خلاب مانده
ترسم که هيچ عاشق پيشان ره نبيند
وان ماه رخ بماند اندر نقاب مانده
در بحر عشق درى است از چشم خلق پنهان
ما جمله غرقه گشته وان در درآب مانده
بر آتش محبت از شرح اين عجايب
عطار را دل و جان در تف و تاب مانده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید