غزل شماره ۷۱۷

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
جانا منم ز مستى سر در جهان نهاده
چون شمع آتش تو بر فرق جان نهاده
تو همچو آفتابى تابنده از همه سو
من همچو ذره پيشت جان در ميان نهاده
من چون طلسم و افسون بيرون گنج مانده
تو در ميان جانم گنجى نهان نهاده
گر يک گهر از آن گنج آيد پديد بر من
بينى مرا ز شادى سر در جهان نهاده
داغ غم تو دارم ليکن چگونه گويم
مهرى بدين عظيمى بر سر زبان نهاده
از روى همچو ماهت بر گير آستينى
سر چند دارم آخر بر آستان نهاده
عطار را چو عشقت نقد يقين عطا داد
اين ساعت است و جانى دل بر عيان نهاده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید