غزل شماره ۶۹۹

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى دو عالم يک فروغ از روى تو
هشت جنت خاک بوس کوى تو
هر دو عالم را درين چاه حدوث
تا ابد حبل المتين يک موى تو
هر دو عالم گرچه عالى اوفتاد
يک سر موى است پيش روى تو
در رهت تا حشر دو سرگشته اند
روز رومى و شب هندوى تو
بس که بر پهلو بگرديد آفتاب
تا شود يک ذره هم زانوى تو
پس برفت و ديد و روى آن نديد
کو نهد از بيم گامى سوى تو
آفتاب آخر چه سنجد چون دو کون
ذره است آنجا که آيد روى تو
چون شکستى چرخ گردان را کمان
کى تواند گشت هم بازوى تو
جان خود از انديشه تو محو گشت
چون شود انديشه هم پهلوى تو
حقه گردون چرا پر لولوى است
از فروغ حقه لؤلؤى تو
صد هزاران جادوان را صف شکست
يک مژه از نرگس جادوى تو
همچو ابروى تواش چشمى رسيد
چشم هر که افتاد بر ابروى تو
شعر بس نيکو از آن گويد فريد
کو بسوخت از روى بس نيکوى تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید