غزل شماره ۶۷۷

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ماييم دل بريده ز پيوند و ناز تو
کوتاه کرده قصه زلف دراز تو
تا ترکتاز هندوى زلف تو ديده ام
زنگى دلم ز شادى بى ترکتاز تو
هرگز نساخت در ره عشاق پرده اى
کان راست بود ترک کج پرده ساز تو
سر در نشيب مانده ام از غم چو مست عشق
از شوق زلف عنبرى سرفراز تو
گر بود پيش قامت تو سرو در نماز
آزاد شد ز قامت تو در نماز تو
خطت که آفتاب رخت را روان بود
زان خط محقق است که شد نسخ ناز تو
نى نى که هست خط تو سرسبز طوطيى
پرورده است از شکر دلنواز تو
شهباز حسن تو چو ز خط يافت پر و بال
طوطى گرفت غاشيه دلنواز تو
هر روز احتراز تو بيش است سوى من
از حد گذشت شوق من و احتراز تو
از بس که هست در ره سوداى تو طلسم
واقف نگشت هيچ کس از گنج راز تو
چون از کسى حقيقت رويت طلب کنم
چون کس نبود محرم کوى مجاز تو
سر باز زن چو شمع به گازى فريد را
گر سر دمى چو شمع بتابد ز گاز تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید