غزل شماره ۶۶۳

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در رهت حيران شدم اى جان من
بى سر و سامان شدم اى جان من
چون نديدم از تو گردى پس چرا
در تو سرگردان شدم اى جان من
در فروغ آفتاب روى تو
ذره حيران شدم اى جان من
در هواى روى تو جان بر ميان
از ميان جان شدم اى جان من
خويش را چون خام تو ديدم ز شرم
با دلى بريان شدم اى جان من
تا تو را جان و دل خود خوانده ام
بى دل و بى جان شدم اى جان من
چون سر زلف توام از بن بکند
بى سر و بن زان شدم اى جان من
من بميرم تا چرا با درد تو
از پى درمان شدم اى جان من
چون رخت پيدا شد از بى طاقتى
در کفن پنهان شدم اى جان من
بر اميد آنکه بر من بگذرى
با زمين يکسان شدم اى جان من
خاک شد عطار و من بر درد او
ابر خون افشان شدم اى جان من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید