غزل شماره ۶۶۰

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
باز آمده اى از آن جهانم من
پيدا شده اى از آن نهانم من
کار من و حال من چه مى پرسى
کين مى دانم که مى ندانم من
هرچند که در جهان نيم ليکن
سرگشته تر از همه جهانم من
در هر نفسى هزار عالم را
از پس کنم و به يک مکانم من
هر دم که نهان طلب کنم خود را
چه سود که آن زمان عيانم من
وآن دم که عيان نشان خود خواهم
آن لحظه بدان که بى نشانم من
وان دم که نهان خود عيان جويم
از هر دو گذشته آن زمانم من
من اينم و آنم و به هم هردو
فى الجمله نه اينم و نه آنم من
زان راز که سر جان عطار است
گفتن سخنى نمى توانم من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید