غزل شماره ۶۳۱

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى روى تو شمع بت پرستان
ياقوت تو قوت تنگدستان
زلف تو و صد هزار حلقه
چشم تو و صد هزار دستان
خورشيد نهاده چشم بر در
تا تو به درآيى از شبستان
گردون به هزار چشم هر شب
واله شده در تو همچو مستان
آنچ از رخ تو رود در اسلام
هرگز نرود به کافرستان
پيران ره حروف زلفت
ابجد خوانان اين دبستان
در عشق تو نيستان که هستند
هستند نه نيستان نه هستان
ممکن نبود به لطف تو خلق
از دينداران و بت پرستان
گوى تو که آب خضر بوده است
هر شير که خورده اى ز پستان
اى بر شده بس بلند آخر
به زين نگريد سوى بستان
گلگون جمال در جهان تاز
وز عمر رونده داد بستان
کين گلبن نوبهار عمرت
درهم ريزد به يک زمستان
مشغول مشو به گل که ماراست
پنهان ز تو خفته در گلستان
زخمى زندت به چشم زخمى
گورستانت کند ز بستان
تو گلبن گلستان حسنى
عطار تورا هزاردستان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید