غزل شماره ۵۹۵

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هرچه همه عمر همى ساختيم
در ره ترسابچه درباختيم
راهب ديرش چو سپه عرضه داد
صد علم عشق برافراختيم
رقص کنان بر سر ميدان شديم
نعره زنان بر دو جهان تاختيم
ترک فلک غاشيه ما کشد
زانکه نه با اسب و نه با ساختيم
عشق رخش چون به سر ما رسيد
سر به دل خرقه برانداختيم
سينه به شکرانه او سوختيم
قبله ز بتخانه او ساختيم
گرچه فشانديم بر او دين و دل
قيمت ترسابچه نشناختيم
درد ده اى ساقى مجلس که ما
پرده درد است که بنواختيم
نه که نه ما بابت درد توييم
زانکه ز درد تو بنگداختيم
با تو که پردازد اگر راستى است
چون همه از خويش نپرداختيم
جز سخنى بهره عطار نيست
زان به سخن تيغ زبان آختيم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید