غزل شماره ۵۹۴

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گرچه در عشق تو جان درباختيم
قيمت سوداى تو نشناختيم
سالها بر مرکب فکرت مدام
در ره سوداى تو مى باختيم
خود تو در دل بودى و ما از غرور
يک نفس با تو نمى پرداختيم
چون بگستردى بساط داورى
پيش عشقت جان و دل درباختيم
بر دوعالم سرفرازى يافتيم
تا به سوداى تو سر بفراختيم
آتش عشقت درآمد گرد دل
ما چو شمع از تف آن بگداختيم
بر اميد وصل تو پروانه وار
خويشتن در آتشت انداختيم
گاه چون پروانه اى مى سوختيم
گاه با آن سوختن مى ساختيم
همچو عطار از جهان برديم دست
تا نواى درد تو بنواختيم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید