غزل شماره ۵۷۵

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هر زمان بى خود هوايى مى کنم
قصد کوى دلربايى مى کنم
گه به مستى هاى هويى مى زنم
گه به گريه هاى هايى مى کنم
غرقه زانم در بن درياى خون
کارزوى آشنايى مى کنم
تنگ دل شد هر که آه من شنود
زانکه آه از تنگنايى مى کنم
چون مرا باد است از وصلش به دست
خويشتن را خاک پايى مى کنم
اى مرا چون جان ببين زارى من
کين همه زارى ز جايى مى کنم
گر دمى از دل برآمد بى غمت
اين دم آن دم را قضايى مى کنم
چون غم تو کيمياى شادى است
من غمت را مرحبايى مى کنم
در غم تو چون کم از يک ذره ام
هست لايق گر هوايى مى کنم
روشنى ديده عطار را
خاک پايت توتيايى مى کنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید