غزل شماره ۵۷۳

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بى رخت در جهان نظر چکنم
بى لبت عالمى شکر چکنم
رويت اى ترک اگر نخواهم ديد
زحمت هندوى بصر چکنم
چون دريغ آيدم رخت به نظر
رخت آلوده نظر چکنم
دو جهان گرچه سخت با خطر است
من خطيرى نيم خطر چکنم
چون سر موى تو به از دو جهان
از سر کوى تو گذر چکنم
گر عزيز است عمر مختصر است
من بدين عمر مختصر چکنم
همه عالم جمال و آواز است
چشم کور است و گوش کر چکنم
چون خبر دادن از تو ممکن نيست
من حيران بى خبر چکنم
گرچه جان موج مى زند از تو
چون زبان نيست کارگر چکنم
چون ز کاهى بسى ضعيف ترم
دست با کوه در کمر چکنم
گر کنم صد هزار قرن سجود
هيچ باشد من اين قدر چکنم
گفته بودى که خشک و تر در باز
با لب خشک و چشم تر چکنم
آتش دل به است بى تو مرا
بى تو با آب بر جگر چکنم
گفتيم بال و پر زن از طلبم
چون ز هم ريخت بال و پر چکنم
چون مسافر تويى و من هيچم
من هيچ آخر اين سفر چکنم
چون تو جوينده خودى بر من
من سرگشته پا و سر چکنم
چون درونى تو و برون کس نيست
من چو حلقه برون در چکنم
در درون کش مرا و محرم کن
تا تو باشى همه دگر چکنم
محو شد درغم تو فرد فريد
فرد بايد مرا حشر چکنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید