غزل شماره ۵۵۴

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
زلف و رخت از شام و سحر باز ندانم
خال و لبت از مشک و شکر باز ندانم
از فرقت رويت ز دل پر شرر خويش
آهى که برآرم ز شرر باز ندانم
روى تو که هرگز ز خيالم نشود دور
از بس که بگريم به نظر باز ندانم
گويى که مرا باز ندانى چو ببينى
شايد چو نمى بينمت ار باز ندانم
اشکم که همى از دم سردم چو جگر بست
بر چهره زردم ز جگر باز ندانم
با پشت دوتا از غم روى تو چنانم
کز دست غمت پاى ز سر باز ندانم
زانگاه که عطار تو را تنگ شکر خواند
در وصف تو شعرم ز شکر باز ندانم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید