غزل شماره ۵۴۳

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دامن دل از تو در خون مى کشم
ننگرى اى دوست تا چون مى کشم
از رگ جان هر شبى در هجر تو
سوى چشم خونفشان خون مى کشم
گرچه چون کاهى شدم از دست هجر
بار غم از کوه افزون مى کشم
دور از روى تو هر دم بى تو من
محنت و رنج دگرگون مى کشم
آن همه خود هيچ بود و درگذشت
درد و غم اين است کاکنون مى کشم
من که عطارم يقين مى باشدم
کين بلا از دور گردون مى کشم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید