غزل شماره ۵۳۱

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گنج دزديده ز جايى پى برم
گر به کوى دلربايى پى برم
جان برافشانم چو پروانه ز شوق
گر به قرب جانفزايى پى برم
عشق دريايى است من در قعر او
غرقه ام تا آشنايى پى برم
چون کسى بر آب دريا پى نبرد
من چه سان نه سر نه پايى پى برم
چرخ چندين گشت و بر جاى خوداست
من چگونه ره به جايى پى برم
راضيم گر من درين راه عظيم
تا ابد بر يک درايى پى برم
سر دراندازم ز شادى همچو نون
گر به ميم مرحبايى پى برم
نيست ممکن کاب حيوان قطره اى
خاصه در تاريکنايى پى برم
چون مجاز افتاده ام نادر بود
کز حقيقت ماجرايى پى برم
مى روم گمراه نه دين و نه دل
تا نسيم رهنمايى پى برم
چون نهان است آنکه صد بارم بکشت
از کجا من خونبهايى پى برم
پست ميرم عاقبت در چاه بعد
گرچه هر دم ماورايى پى برم
چون ندارد منتها پيشان عشق
پس چگونه منتهايى پى برم
چون بقاى اين جهان عين فناست
بود که زان عالم بقايى پى برم
ور ز پيشانم بقايى روى نيست
بو که در پايان فنايى پى برم
مصر جامع پى نبردى اى فريد
خوشدلم گر روستايى پى برم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید