غزل شماره ۵۲۷

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
پشتا پشت است با تو کارم
تو فارغ و من در انتظارم
اى موى ميان بيا و يکدم
سر نه چو سرشک در کنارم
ديرى است که با توام قرارى است
زان بى تو هميشه بى قرارم
خون مى گريم که قلب افتاد
در عشق تو نقد اختيارم
اى صد شادى به روزگارت
برده است غم تو روزگارم
تا يک نفسم ز عمر باقى است
بيرون ز غم تو نيست کارم
با حلقه بى شمار زلفت
از حد بيرون شمار دارم
گر زير و زبر شود دو عالم
با زلف تو کى رسد شمارم
دل مى خواهى ز بى دلى تو
اى کاش بجاستى هزارم
تا چون غم تو ز دور آيد
من پيش غم تو جان سپارم
شادى نرسد ز تو به عطار
غم بس بود از تو يادگارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید