غزل شماره ۵۲۳

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تا نرگست به دشنه چون شمع کشت زارم
چون لاله دور از تو جز خون کفن ندارم
در پاى اوفتادم زيرا که سر ندارد
چون حلقه هاى زلفت غمهاى بى شمارم
از بسکه هست حلقه در زلف سرفرازت
هرگز سرى ندارد چندان که برشمارم
بادم نبردى آخر چون ذره اى ز سستى
گر داشتى دل تو يک ذره استوارم
هرگز ستاره ديدى در آفتاب بنگر
در آفتاب رويت چشم ستاره بارم
پيوسته پيش حکمت چون سرفکنده ام من
زين بيش سر ميفکن چون شمع در کنارم
بر نه به لطف دستى کز حد گذشت دانى
بى لاله زار رويت اين ناله هاى زارم
چون دم نمى توان زد با هيچکس ز عشقت
پس من ز درد عشقت با که نفس برآرم
عطار کى تواند شرح غم تو دادن
کز کار شد زبانم وز دست رفت کارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید