غزل شماره ۵۰۲

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
رفتم به زير پرده و بيرون نيامدم
تا صيد پرده بازى گردون نيامدم
چون قطب ساکن آمدم اندر مقام فقر
هر لحظه همچو چرخ دگرگون نيامدم
بنهاده ام قدم به حرمگاه فقر در
تا هرچه بود از همه بيرون نيامدم
زر همچو گل ز صره از آن ريختم به خاک
تا همچو غنچه با دل پر خون نيامدم
از اهل روزگار به معيار امتحان
کم نيستم به هيچ، گر افزون نيامدم
همچون مگس به ريزه کس ننگريستم
هر چند چون هماى همايون نيامدم
منت خداى را که اگر بود و گر نبود
در زير بار منت هر دون نيامدم
هر بى خبر برون درست از وجود من
آخر من از عدم به شبيخون نيامدم
عطار پر به سوى فلک همچو جبرئيل
راه زمين مرو که چو قارون نيامدم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید