غزل شماره ۴۸۱

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مرا قلاش مى خوانند، هستم
من از دردى کشان نيم مستم
نمى گويم ز مستى توبه کردم
هر آن توبه کزان کردم، شکستم
ملامت آن زمان بر خود گرفتم
که دل در مهر آن دلدار بستم
من آن روزى که نام عشق بردم
ز بند ننگ و نام خويش رستم
نمى گويم که فاسق نيستم من
هر آن چيزى که مى گويند هستم
ز زهد و نيکنامى عار دارم
من آن عطار دردى خوار مستم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید