غزل شماره ۴۷۴

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى برده به آب روى آبم
وز نرگس نيم خواب خوابم
تا روى چو ماه تو بديدم
افتاده چو ماهيى ز آبم
چون شد خط سبز تو پديدار
بر زرده نشست آفتابم
هرگه که به خون خطى نويسى
من سر ز خط تو برنتابم
هرگه که حديث وصل گويم
دل خون گردد ز اضطرابم
از بى نمکى و بى قرارى
در سيخ جهد که من کبابم
وصلت نرسد به دل که از دل
تا با جانم خبر نيابم
من خاک توام تو گنج حسنى
بنماى رخ از دل خرابم
در پاى فتاده ام چو زلفت
زين بيش چو زلف خود متابم
عطار ز دست شد به يکبار
وقت است که کم کنى عذابم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید