غزل شماره ۴۴۵

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ز دست رفت مرا بى تو روزگار دريغ
چه يک دريغ که هر دم هزاربار دريغ
به هرچه درنگرم بى تو صد هزار افسوس
به هر نفس که زنم بى تو صد هزار دريغ
دلى که آب وصالش به جوى بود روان
بسوخت زآتش هجر تو زار زار دريغ
چو لاله زار رخت شد ز چشم من بيرون
ز خون چشم رخم شد چو لاله زار دريغ
چو گل شکفته بدم پيش ازين ز شادى وصل
به غم فرو شدم اکنون بنفشه وار دريغ
ز دور چرخ خروش و ز بخت بد فرياد
ز عمر رفته فغان و ز روزگار دريغ
چه گويم از غم عهد جهان که تا که جهانست
بناى عهد جهان نيست استوار دريغ
اگر جهان جفاپيشه را وفا بودى
مرا جدا نفکندى ز غمگسار دريغ
دلت که گلشن تحقيق بود اى عطار
بسوخت همچو دل لاله ز انتظار دريغ



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید