غزل شماره ۴۲۹

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چون دربسته است درج ناپديدش
به يک بوسه توان کرد کليدش
شکر دارد لبش هرگز نميرى
اگر يک ذره بتوانى چشيدش
نديد از خود سر يک موى بر جاى
کسى کز دور و از نزديک ديدش
مگر طرارى بسيار مى کرد
کمند طره اش زان سر بريدش
اگر نبود کمند طره او
که يارد سوى خود هرگز کشيدش
اگرچه او جهان بفروخت بر من
به صد جان جان پرخونم خريدش
ز جان بيزار شو در عشق جانان
اگر خواهى به جاى جان گزيدش
دلم جايى رسيد از عشق رويش
که کار از غم به جان خواهد رسيدش
اگر بر گويم اى عطار آن غم
کزو دل خورد نتوانى شنيدش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید