غزل شماره ۴۲۴

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بيچاره دلم که نرگس مستش
صد توبه به يک کرشمه بشکستش
از شوق رخش چو مست شد چشمش
از من چه عجب اگر شوم مستش
دست آويزى شگرف مى بينم
هفتاد و دو فرقه را خم شستش
خورشيد که دست برد در خوبى
نتواند ريخت آب بر دستش
چون ماه که رخش حسن مى تازد
صد غاشيه کش به دلبرى هسش
صد جان بايد به هر دمم تا من
بر فرق کنم نثار پيوستش
جانا دل من که مرغ دام توست
از دام تو دست کى دهد جستش
عقلى که گره گشاى خلق آمد
سوداى رخ تو رخت بربستش
عطار به تحفه گر فرستد جان
فرياد همى کند که مفرستش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید