غزل شماره ۴۲۰

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر مرد رهى ز رهروان باش
در پرده سر خون نهان باش
بنگر که چگونه ره سپردند
گر مرد رهى تو آن چنان باش
خواهى که وصال دوست يابى
با ديده درآى و بى زبان باش
از بند نصيب خويش برخيز
دربند نصيب ديگران باش
در کوى قلندرى چو سيمرغ
مى باش به نام و بى نشان باش
بگذر تو ازين جهان فانى
زنده به حيات جاودان باش
در يک قدم اين جهان و آن نيز
بگذار جهان و در جهان باش
منگر تو به ديده تصرف
بيرون ز دو کون اين و آن باش
عطار ز مدعى بپرهيز
رو گوشه نشين و در ميان باش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید