غزل شماره ۳۸۹

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بردار صراحيى ز خمار
بربند به روى خرقه زنار
با دردکشان دردپيشه
بنشين و دمى مباش هشيار
يا پيش هوا به سجده درشو
يا بند هوا ز پاى بردار
تا چند نهان کنى به تلبيس
اين دين مزورت ز اغيار
تا کى ز مذبذبين بوى تو
يک لحظه نخفته و نه بيدار
گر زن صفتى به کوى سر نه
ور مرد رهى درآى در کار
سر در نه و هرچه بايدت کن
گه کعبه مجوى و گاه خمار
چون سير شدى ز هرزه کارى
آنگاه به دين درآى يکبار
گه آيى و گاه بازگردى
اين نيست نشان مرد دين دار
چيزى که صلاح تو در آن است
بنيوش که با تو گفت عطار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید