غزل شماره ۳۷۶

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در ره عشق تو پايان کس نديد
راه بس دور است و پيشان کس نديد
گرد کويت چون تواند ديد کس
زانکه تو در جانى و جان کس نديد
از نهانى کس نديدت آشکار
وز هويداييت پنهان کس نديد
بلعجب دردى است دردت کاندرو
تا قيامت روى درمان کس نديد
در خرابات خراب عشق تو
يک حريف آب دندان کس نديد
گوهر وصلت از آن در پرده ماند
کز جهان شايسته آن کس نديد
در بيابانت ز چندين سوخته
يک نشان از صد هزاران کس نديد
بس دل شوريده کاندر راه عشق
جان بداد و روى جانان کس نديد
جمله در راهت فرو رفته به خاک
بوالعجب تر زين بيابان کس نديد
خون خور اى عطار و تن در صبر ده
کانچه مى جويى تو آسان کس نديد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید