غزل شماره ۳۶۲

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آن روى به جز قمر که آرايد
وان لعل به جز شکر که فرسايد
بس جان که ز پرده در جهان افتد
چون روى ز زير پرده بنمايد
در زيبايى و عالم افروزى
رويى دارد چنان که مى بايد
خورشيد چو روى او همى بيند
مى گردد و پشت دست مى خايد
امروز قيامتى است از خطش
خطى که هزار فتنه مى زايد
گويى ز بنفشه گلستانش را
مشاطه حسن مى بيارايد
آورد خطى و دل ببرد از من
جان منتظر است تا چه فرمايد
زين بيع و شرى که خط او دارد
جز خون جگر مرا چه بگشايد
الحق ز معاملان خط او
ديرى است که بوى مشک مى آيد
زين گونه که خط او درآبم زد
شک نيست که دوستى بيفزايد
عطار اگر چنين کند سودا
چه سود چو جان او نياسايد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید