غزل شماره ۳۳۶

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تا سر زلف تو درهم مى رود
در جهان صد خون به يک دم مى رود
تا بديدم زلف تو اى جان و دل
دل ز دستم رفت و جان هم مى رود
دل ندارم تا غم زلفت خورم
وين سخن از جان پر غم مى رود
آسمان از اشتياق روى تو
همچو زلفت پشت پر خم مى رود
دل در اندوه تو مرد و اين بتر
کز پى دل جان به ماتم مى رود
مى دهى دم مى ستانى جان من
راستى بيعى مسلم مى رود
هر زمانى توبه اى مى بشکنى
توبه الحق با تو محکم مى رود
ناز کم کن زانکه تا خطت دميد
آنچه مى رفتت کنون کم مى رود
خون مخور عطار را کز شوق تو
با دلى پر خون ز عالم مى رود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید