غزل شماره ۳۲۰

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
شبى کز زلف تو عالم چو شب بود
سر مويى نه طالب نه طلب بود
جهانى بود در عين عدم غرق
نه اسم حزن و نه اسم طرب بود
چنان در هيچ پنهان بود عالم
که نه زين نام و نه زان يک لقب بود
بتافت از زلف آن روى چو خورشيد
که گفت آن جايگه هرگز که شب بود
نگارستان رويت جلوه اى کرد
جهان گفتى که دايم بر عجب بود
همى تا لعل سيرابت نمودى
جهانى خلق تشنه خشک لب بود
بتا تا چشم چون نرگس گشادى
همه آفاق پر شور و شغب بود
همى تا حلقه اى در زلف دادى
سر مردان کامل در کنب بود
چو از حد مى بشد گستاخى خلق
مگر اينجايگه جاى ادب بود
خيال نار و نور افتاده در راه
حجاب و کشف جان ها زين سبب بود
درين وادى دل عطار را هيچ
نه نامى بود هرگز نه نسب بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید