غزل شماره ۳۰۰

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عاشقانى کز نسيم دوست جان مى پرورند
جمله وقت سوختن چون عود اندر مجمرند
فارغند از عالم و از کار عالم روز و شب
واله راهى شگرف و غرق بحرى منکرند
هر که در عالم دويى مى بيند آن از احولى است
زانکه ايشان در دو عالم جز يکى را ننگرند
گر صفتشان برگشايد پرده صورت ز روى
از ثرى تا عرش اندر زير گامى بسپرند
آنچه مى جويند بيرون از دوعالم سالکان
خويش را يابند چون اين پرده از هم بردرند
هر دو عالم تخت خود بينند از روى صفت
لاجرم در يک نفس از هر دو عالم بگذرند
از ره صورت ز عالم ذره اى باشند و بس
ليکن از راه صفت عالم به چيزى نشمرند
فوق ايشان است در صورت دو عالم در نظر
ليکن ايشان در صفت از هر دو عالم برترند
عالم صغرى به صورت عالم کبرى به اصل
اصغرند از صورت و از راه معنى اکبرند
جمله غواصند در درياى وحدت لاجرم
گرچه بسيارند ليکن در صفت يک گوهرند
روز و شب عطار را از بهر شرح راه عشق
هم به همت دل دهند و هم به دل جان پرورند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید