غزل شماره ۲۹۴

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عقل در عشق تو سرگردان بماند
چشم جان در روى تو حيران بماند
ذره اى سرگشتگى عشق تو
روز و شب در چرخ سرگردان بماند
چون نديد اندر دو عالم محرمى
آفتاب روى تو پنهان بماند
هر که چوگان سر زلف تو ديد
همچو گويى در خم چوگان بماند
پاى و سر گم کرد دل تا کار او
چون سر زلف تو بى پايان بماند
هر که يکدم آن لب و دندان بديد
تا ابد انگشت در دندان بماند
هر که جست آب حيات وصل تو
جاودان در ظلمت هجران بماند
ور کسى را وصل دادى بى طلب
دايما در درد بى درمان بماند
ور کسى را با تو يک دم دست داد
عمر او در هر دو عالم آن بماند
حاصل عطار در سوداى تو
ديده اى گريان دلى بريان بماند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید