غزل شماره ۲۹۰

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ز لعلت زکاتى شکر مى ستاند
ز رويت براتى قمر مى ستاند
به يک لحظه چشمت ز عشاق صد جان
به يک غمزه حيله گر مى ستاند
سزد گر ز رشک نظر خون شود دل
که داد از جمالت نظر مى ستاند
خطت طوطى است آب حيوانش در بر
کزان آب حيوان شکر مى ستاند
زهى ترکتازى که لوح چو سيمت
خطى سبزم آورد و زرد مى ستاند
مرا نيست زر چون دهم زر وليکن
دهم در عوض جان اگر مى ستاند
مرا گفت جان را خطر نيست زر ده
که چشمم زر بى خطر مى ستاند
اگرچه لبت خشک و چشمت تر آمد
مخور غم که زر خشک و تر مى ستاند
عيار از رخ زرد عطار دارد
زرى کان بت سيم بر مى ستاند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید