غزل شماره ۲۷۱

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نه دل چو غمت آمد از خويشتن انديشد
نه عقل چو عشق آمد از جان و تن انديشد
چون آتش عشق تو شعله زند اندر دل
کم کاستتيى آن کس کز خويشتن انديشد
گر مدعى عشقت در چاه بلا افتد
کفر است درين معنى کانجا رسن انديشد
پروانه بر معنى کى محرم شمع افتد
گر در همه عمر خود از سوختن انديشد
عاشق که به صد زارى در عشق تو جان بدهد
خصميش کند جانش گر از کفن انديشد
عاشق همه رسوا به در انجمن عالم
کانجام نگيرد ره گر ز انجمن انديشد
جانا چو دلم خستى راه سخنم بستى
عطار به صد مستى تا کى سخن انديشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید