غزل شماره ۲۶۸

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هر زمان عشق تو در کارم کشد
وز در مسجد به خمارم کشد
چون مرا در بند بيند از خودى
در ميان بند زنارم کشد
دردييى بر جان من ريزد ز درد
پس به مستى سوى بازارم کشد
گر ز من بد مستييى بيند دمى
گرد شهر اندر نگونسارم کشد
ور ز عشق او بگويم نکته اى
از سياست بر سر دارم کشد
چون نماند از وجودم ذره اى
بار ديگر بر سر کارم کشد
گه به زحمتگاه اغيارم برد
گه به خلوتگاه اسرارم کشد
چون به غايت مست گردم زان شراب
در کشاکش پيش عطارم کشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید