غزل شماره ۲۶۶

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عشقت ايمان و جان به ما بخشد
ليک بى علتى عطا بخشد
نيست علت که ملک صد سلطان
در زمانى به يک گدا بخشد
گر همه طاعتى به جاى آرى
هر يکى را صدت جزا بخشد
ليک گنجى که قسم عشاق است
عشق بى چون و بى چرا بخشد
نيست کس را خبر که پرتو عشق
به کجا آيد و کجا بخشد
ذره اى گر ز پرده در تابد
شرق تا غرب کيميا بخشد
گر بقا بيندت فنا کندت
ور فنا بايدت بقا بخشد
هر نفس صد هزار خاک شوند
تا چنين دولتى کرا بخشد
چون ببازى تو جمله تو بر تو
گر تو بى تو شوى تو را بخشد
گر تو را چشم راه بين است بران
راه چشم تو را ضيا بخشد
وگرت چشم تيرگى دارد
راهت از گرد توتيا بخشد
همچو نى شو تهى ز دعوى و لاف
تا دمت روح را صفا بخشد
گر بسوزى ز شعله نور دهد
ور بسازى بسى نوا بخشد
گر درين ره فريد کشته شود
اولين گام خونبها بخشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید