غزل شماره ۲۵۹

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در راه عشق هر دل کو خصم خويشتن شد
فارغ ز نيک و بد گشت ايمن ز ما و من شد
نى نى که نيست کس را جز نام عشق حاصل
کان دم که عشق آمد از ننگ تن به تن شد
در تافت روز اول يک ذره عشق از غيب
افلاک سرنگون گشت ارواح نعره زن شد
آن ذره عشق ناگه چون سينه ها ببوييد
کس را نديد محرم با جاى خويشتن شد
زان ذره عشق خلقى در گفتگو فتادند
وان خود چنان که آمد هم بکر با وطن شد
در عشق زنده بايد کز مرده هيچ نايد
عاشق نمرد هرگز کو زنده در کفن شد
کو زنده اى که هرگز از بهر نفس کشتن
مردود خلق آمد رسواى انجمن شد
هر زنده را کزين مى بويى نصيب آمد
هر موى بر تن او گوياى بى سخن شد
چون جان و تن درين ره دو بند صعب آمد
عطار همچو مردان در خون جان و تن شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید