غزل شماره ۲۴۰

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در صفت عشق تو شرح و بيان نمى رسد
عشق تو خود عالى است عقل در آن نمى رسد
آنچه که از عشق تو معتکف جان ماست
گرچه بگويم بسى سوى زبان نمى رسد
جان چو ز ميدان عشق گوى وصال تو برد
تاختنى دو کون در پى جان نمى رسد
گرچه نشانه بسى است ليک دراز است راه
سوى تو بى نور تو کس به نشان نمى رسد
عاشق دل خسته را تا نرسد هرچه هست
در اثر درد تو هر دو جهان نمى رسد
باديه عشق تو باديه اى است بى کران
پس به چنين باديه کس به کران نمى رسد
سوى تو عطار را موى کشان برد عشق
بى خبرى سوى تو موى کشان نمى رسد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید