غزل شماره ۲۱۸

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
خطى سبز از زنخدان مى بر آورد
مرا از دل نه کز جان مى بر آورد
خطش خوش خوان از آن آمد که بى کلک
مداد از لعل خندان مى بر آورد
مداد اينجا چه باشد لوح سيمش
ز نقره خط خوش خوان مى بر آورد
کدامين خط خطا رفت آنچه گفتم
مگر خار از گلستان مى بر آورد
چنين باغى چه جاى خار باشد
که از گلبرگ ريحان مى بر آورد
چه مى گويم که ريحان خادم اوست
که سنبل از نمکدان مى برآورد
چه جاى سنبل تاريک روى است
که سبزه زاب حيوان مى برآورد
نبات اينجا چه ذوق آرد وليکن
زمرد را ز مرجان مى بر آورد
ز سبزه هيچ شيرينى نيايد
نبات از شکرستان مى بر آورد
چه سنجد در چنين موضع زمرد
که مشک از ماه تابان مى بر آورد
که داند تا به سرسبزى خط او
چه شيرينى ز ديوان مى بر آورد
به خون در مى کشد دامن جهانى
چو او سر از گريبان مى بر آورد
خدايا داد من بستان ز خطش
که دل از جورش افغان مى بر آورد
جهانى خلق را مانند عطار
ز اسلام و ز ايمان مى بر آورد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید