غزل شماره ۱۹۵

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هرچه نشان کنى تويي، راه نشان نمى برد
وآنچه نشان پذير ني، اين سخن آن نمى برد
گفت زبان ز سر بنه خاک بباش و سر بنه
زانک ز لطف اين سخن، گفت زبان نمى برد
در دل مرد جوهرى است از دوجهان برون شده
پى چو بکرده اند گم کس پى آن نمى برد
ماه رخا رخ تو را پى نبرد به هيچ روى
هر که به ذوق نيستى راه به جان نمى برد
زنده بمردم از غمت خام بسوختم ز تو
تا به کى اين فغان برم نيز فغان نمى برد
يک سر موى ازين سخن باز نيايد آن کسى
کو بدر تو عقل را موى کشان نمى برد
آنچه فريد يافتست از ره عشق ساعتى
هيچ کسى به عمر خود با سر آن نمى برد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید