غزل شماره ۱۸۲

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
سر زلف تو بوى گلزار دارد
لب لعل تو رنگ گلنار دارد
از آن غم که يکدم سر گل نبودت
ببين گل که چون پاى بر خار دارد
اگر روى تو نيست خورشيد عالم
چرا خلق را ذره کردار دارد
وگر نقطه عاشقان نيست خالت
چرا عاشقان را چو پرگار دارد
وگر زلف تو نيست هندوى ترسا
چرا پس چليپا و زنار دارد
دهانت چو با پسته اى تنگ ماند
شکر تنگ بسته به خروار دارد
خط سبز زنگار رنگ تو يارب
چو گوگرد سرخى چه مقدار دارد
چرا روى کردى ترش تا ز خطت
نگين مسين تو زنگار دارد
ندارم به روى تو چشم تعهد
که روى تو خود چشم بيمار دارد
چو تيمار چشم خودش مى نبينم
مرا چشم زخمى چه تيمار دارد
مکن بيقرارم چو گردون که گردون
به صاحب قرانيم اقرار دارد
به يک بوسه جان مرا زنده گردان
که جانم به عالم همين کار دارد
فريد از لب تو سخن چون نگويد
که شعر از لب تو شکربار دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید