غزل شماره ۱۸۰

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
صبح بر شب شتاب مى آرد
شب سر اندر نقاب مى آرد
گريه شمع وقت خنده صبح
مست را در عذاب مى آرد
ساقيا آب لعل ده که دلم
ساعتى سر به آب مى آرد
خيز و خون سياوش آر که صبح
تيغ افراسياب مى آرد
خيز اى مطرب و بخوان غزلى
هين که زهره رباب مى آرد
صبحدم چون سماع گوش کنى
ديده را سخت خواب مى آرد
مطرب ما رباب مى سازد
ساقى ما شراب مى آرد
همه اسباب عيش هست وليک
مرگ تيغ از قراب مى آرد
عالمى عيش با اجل هيچ است
اين سخن را که تاب مى آرد
اى دريغا که گر درنگ کنم
عمر بر من شتاب مى آرد
در غم مرگ بى نمک عطار
از دل خود کباب مى آرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید