غزل شماره ۱۷۳

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر نکوييت بيشتر گردد
آسمان در زمين به سر گردد
آفتابى که هر دو عالم را
کار ازو همچو آب زر گردد
زآرزوى رخ تو هر روزى
روى بر خاک دربدر گردد
نرسد آفتاب در گردت
گرچه صد قرن گرد در گردد
گر بيابد کمال تو جزوى
عقل کل مست و بيخبر گردد
صبح از شرم سر به جيب کشد
دامن آفتاب تر گردد
هر که بر ياد چشمه نوشت
زهر قاتل خورد شکر گردد
درد عشق تو را که افزون باد
گر کنم چاره بيشتر گردد
چون ز عشقت سخن رود جايى
سخن عقل مختصر گردد
چه دهى دم مرا دلم برسوز
کاتش از باد تيزتر گردد
بر رخم گرچه خون دل گرم است
از دم سرد من جگر گردد
دل عطار هر زمان بى تو
در ميان غمى دگر گردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید