غزل شماره ۱۶۶

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
حديث عشق در دفتر نگنجد
حساب عشق در محشر نگنجد
عجب مى آيدم کين آتش عشق
چه سودايى است کاندر سرنگنجد
برو مجمر بسوز ار عود خواهى
که عود عشق در مجمر نگنجد
درين ره پاک دامن بايدت بود
که اينجا دامن تر درنگنجد
هر آن دل کاتش عشقش برافروخت
چنپان گردد که اندر برنگنجد
دلى کز دست شد زانديشه عشق
درو انديشه ديگر نگنجد
برون نه پاى جان از پيکر خاک
که جان پاک در پيکر نگنجد
شرابى کان شراب عاشقان است
ندارد جام و در ساغر نگنجد
چو جانان و چو جان با هم نشينند
سر مويى ميانشان درنگنجد
رهى کان راه عطار است امروز
در آن ره جز دلى رهبر نگنجد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید